تجربه ی شخصی(برای درس مردم شناسی)

 

  موضوع: برخی عادات و رسوم منطقه گره بان ((قوم اهل حق))    

 

  تابستان سال ۱۳۸۹ همراه با دو نفر از دوستانم به روستای ((گره بان)) مرکز اصلی قوم ((اهل حق)) رفتیم . بعد از آنکه وارد محدوده ی استانی کرمانشاه شدیم در راه جاده وارد یک مسیر خاکی  شدیم که توسط انواع کوه و تپه های کوچک و بزرگ احاطه میشد و هرچه به آن روستا(گره بان) نزدیک تر میشدیم توده ی گیاهی و حجم انبوه درختان بیشتر میشد. کم کم به جاده ای رسیدیم که اطراف آن را درختان سبز و مرتفع فرا گرفته بود و بعد از آن به یک خط نگهبانی که شخصی با شمایل روستایی و جدی که سبیل بلندی داشت با مشکوکی تمام همه ی مسافران مخصوصا من و دوستانم را از زیر نظر گذراند و بعد از مدتی اجازه ی ورود را صادر کرد. 

     به یک منطقه ی کاملا سرسبز رسیدیم که سرشار از انواع درختان انبوه میوه بودو اطراف آن را تا دوردستها زمین های کشاورزی از گندم و جو گرفته تا باغهای هندوانه دیده میشد اولین کسانی که به پیشواز ما آمدند دو نفر بودند که از روی انها فهمیدیم که خصوصیت همه ی انها داشتن سبیل های بلند است که این به نوبه ی خویش نتیجه اعتقاد آنها به این بود که حضرت علی(ع) نیز اینچنین بوده است. 

   

   آن دو نفر ما را به زیارت ((ساج نار)) بردند" ساجی که به قول خودشان مورد استفاده ی جد بزرگ آنها که یکی از نوادگان حضرت علی(ع) بوده قرار گرفته است. مردم با احترام کامل وارد و خارج میشدند و هنگام وارد شدن دوسه بار درو دیوار را میبوسیدند وقتی به آن ساج میرسیدند پیشانی خود را بر روی آن میگذاشتند و دعا میخواندند و رو به آن ساج آرام و با ملایمت از آنجا خارج می شدند.

  

 در گوشه ای از آن منطقه یا روستا درختی وجود داشت که به درخت مرادها یا آرزو ها معروف بود و مردم برای مراد گرفتن و برآوردن نیازهایشان آن درخت را می بوسیدند و پارچه ای سبز یا سفید بر ان می بستند نا گفته نماند که دلیل تقدس این درخت به گفته ی مردم آنجا معجزه ای بوده است که یکی از اجداد آنها زمانی به آن درخت رسیده که سوخته و خشکیده بوده است و دستش را بر روی آن درخت کشیده و فرمان داده بود که: (ای درخت تو را زندگی میبخشم و دوباره به حیاتت ادامه بده) و تعجب برانگیز آن بود که واقعا نشانی از آتش و دود قدیمی بر روی درخت بر جا مانده بود.  

 

    یک عمل در آنجا تقریبا عرف شده بود دو نفر در حین سلام کردن با هم دست یکدیگر را می بوسیدند. مردمی که به آنجا می آمدند دو دسته بودند یا برای زیارت می آمدند که یک یا دو روز بعد آنجا را ترک میکردند یا برای کار می آمدند که شامل کارهای ساختمانی تمیز کردن اتاق ها برداشت میوه ها و شستن ظرف ها و... میشد و اکثرا به قول خودشان برای ثواب کار می آمدند نه برای دستمزد البته قانون این بود که هر کسی که بخواهد می تواند به قیمتی تقریبا برابر با قیمت روز حقوق دریافت کند. 

   

  روزانه از مناطق مختلف کشور و حتی کشورهای دیگر مهمان می آمد و گهگداری همراه خود نذری که شامل گوسفند میوه یا پول و خواربار میشد می آوردند به متصدی دریافت این موارد می سپردند و بعد از مدتی فهمیدم که خرج کارگران و کارگزاران و مهمان ها از راه نذری ها و فروش میوه و محصولات کشاورزی و صادرات عرق های نوشدنی مانند نعناع و بیدمشک تامین میشد. 

    

شاید بهترین و اجتماعی ترین رسم آنان ممنوع کردن استعمال دخانیات بود البته این را نیز باید در نظر داشت که آنها کلا اهل استفاده از دخانیات نبودند و شاید 100% آنها غیر سیگاری بودند. مسولان گرداننده ی آنجا از روی لهجه حرف زدنشان میشد حدس زد که از اقوام ترکمانان (قره قویونلو) هستند. غذاهایشان اکثرا سنتی بود(آبگوشت) بهر حال جالب اینجاست که 80 تا 90% مواد اولیه غذاها را خود تامین میکردند. 

    

   در میان مستخدمان آنجا کسانی پیدا میشد که سراسر عمرشان را به خدمت درآنجا با تمام عشق و جنون وقف میکردند. گونه ای از سرود بین آنها رایج بود که همچون سرودهای اولیه باستانی متشکل از صداها و اواهایی بود که ریتم شعر را تنظیم میکردند و همه ی این سرود ها در مدح حضرت علی و نوادگانش بود و در بعضی مکان ها که آن را ((جمعخانه)) می نامیدند بدست پیشکسوتان و کسانی که از درجه معنوی بالاتری برخوردار بودند خوانده میشد. برای ورود به این مکانها از نظز آنان باید کاملا محجب می بود و یک نوع کلاه ساده به همراه پیراهنی که یقه بسته و آستین بلند بود میپوشیدندکه معمولا در این مراسم ها شخصیتهای مذهبی شرکت میکردند و مردم با گریه و احترام والا به ستایش و تمجید آنان میپرداختند.  

 

   یک هنر در این طایفه رونق بسیاری یافته بود و آن نواختن تنبور بود که در غرب کشور و استانهای حوالی این منطقه اکثر تنبور نوازان حرفه ای متعلق به این طایفه هستند چون سرودهایشان را همراه تنبور میخوانند. در آنجا خبری از کامپیوتر و این قبیل دستگاهها نبود اما از روی ظاهر ساختمانها و نقشه کوچه ها و معابر میشد حدس زد که توسط شخصی مجرب و تحصیل کرده طراحی شده اند. 

 

   در نهایت ریتم بخش کوچکی از زندگی در آن منطقه شامل اجرای مراسم جمعخانه رفت و روب گذرگاهها و ساختمانها و انجام اعمال مربوط به زیارت بود که من در آن محدوده ی زمانی نسبتا کم شاهد آن بودم.   

 

                                              پایان

نظرات 1 + ارسال نظر
احسان جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:58 ق.ظ

البته دوست عزیز انها ترک اذری نیستند انها ترکمانان قره قویونلو ساکن اذربایجان هستند که مخالفان زیادی هم دارند واکثر روستا نشین هستند ودر حوالی تبریز وشهرستان ماکو سکونت دارند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد